loading...

سایت تفریحی وسرگرمی آسیافان

داستان,داستانک,داستان آموزنده,داستان های آموزنده,داستان آموزنده جالب وزیبا,داستان های آموزنده جالب,داستات زیبای سگ وصاحبش,داستان های کوتاه پندآموز,داستان های کوتاه عبرت آموز,داستان وفای سگ به صاحبش,دا

آخرین ارسال های انجمن

اسب زیبا(داستان آموزنده)

naser بازدید : 1920 جمعه 23 تیر 1391 : 19:58 ب.ظ نظرات (0)

اسب

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.

 

پیراهن قرمز وناخدا

naser بازدید : 1323 چهارشنبه 14 تیر 1391 : 13:19 ب.ظ نظرات (0)
یه كشتی داشت رو دریا می‌رفت، ناخدای كشتی یهو از دور كشتی دزدای دریایی رو دید. سریع به خدمه‌اش گفت: برای نبرد آماده بشین، ضمناً اون پیراهن قرمز من رو هم بیارین. خلاصه پیراهنه رو تنش كرد و درگیری شروع شد و دزدای دریایی شكست خوردن!
 

تلخ

anna بازدید : 1376 دوشنبه 12 تیر 1391 : 15:07 ب.ظ نظرات (0)

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش .....
 

مرد تشنه وچشمه

naser بازدید : 1516 دوشنبه 12 تیر 1391 : 12:49 ب.ظ نظرات (1)

در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ،

تشنه‌ای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌کرد.

ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد.

آب در نظرش شراب بود.

مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند.

منطق چیست؟

naser بازدید : 1318 دوشنبه 12 تیر 1391 : 12:36 ب.ظ نظرات (0)
معلم کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد
می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر
آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !

مرد خوشبخت(داستان آموزنده)

naser بازدید : 1302 شنبه 10 تیر 1391 : 1:49 ق.ظ نظرات (0)

داستان آموزنده

پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: `نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند`.


تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.

تنها یکی از مردان دانا گفت:

فروشی هست؟

naser بازدید : 1517 پنجشنبه 08 تیر 1391 : 17:48 ب.ظ نظرات (0)
مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. 

یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد.

مرد وپسرهاش(داستان پندآموز)

naser بازدید : 1466 جمعه 02 تیر 1391 : 12:47 ب.ظ نظرات (1)

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود ،پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .

پسر اول:درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده .

 

داستان میرداماد

naser بازدید : 1478 یکشنبه 14 خرداد 1391 : 18:20 ب.ظ نظرات (1)

شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد.

در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.

دختر پرسید:

ادامه مطلب

فریب ووسایل شیطان

naser بازدید : 1277 سه شنبه 09 خرداد 1391 : 11:18 ق.ظ نظرات (0)

 ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛ فريب مي‌فروخت.

مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هياهو مي‌كردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند.

توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خيانت،‌ جاه‌طلبي و ... هر كس

 

فرشته ها(داستان آموزنده)

naser بازدید : 1270 سه شنبه 09 خرداد 1391 : 11:11 ق.ظ نظرات (0)

دو فرشته مسافر، براي گذراندن شب،

در خانه يک خانواده ثروتمند فرود آمدند.
اين خانواده رفتار نا مناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند.

بلکه زير زمين سرد خانه را در اختيار آنها گذاشتند.فرشته پير در ديوار زير زمين شکافي ديد و آن را تعمير کرد.

وقتي فرشته جوان از او پرسيد چرا چنين کار را کرده، پاسخ داد(( همه امور بدان گونه که مي نمايند، نيستند!))

 

توصیف بهشت

naser بازدید : 3620 دوشنبه 01 خرداد 1391 : 14:53 ب.ظ نظرات (0)

واعظی در منبر همیشه اوقات در اوصاف بهشت سخن می راند؛

یکی از مستمعین به او اعتراض کرد و گفت :

چرا هیچوقت از جهنم سخنی نمی گویید و همواره بهشت را توصیف می کنید ؟

 

داستان عبرت آموز

داستان زیبای سگ وصاحبش

naser بازدید : 2459 دوشنبه 01 خرداد 1391 : 14:47 ب.ظ نظرات (0)

شخصی سگ خود را کنار رودخانه برد تخته سنگی به گردن حیوان آویخته او را در آب انداخت. حیوان بعد از تقلای کمی سنگ را از گردن خود رها کرده شناکنان به طرف رودخانه نزدیک می شود. همان شخص دست خود را به جانب او برده و زمانی که به دسترس رسید

 

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • سرگرمی
  • آرایش وزیبایی
  • فرهنگ وهنر
  • آشپزی وتغذیه
  • روانشناسی
  • زندگی زناشویی
  • بازار
  • سلامت
  • کامپیوتر واینترنت
  • تصاویر
  • دنیای مد
  • آهنگ
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1600
  • کل نظرات : 504
  • افراد آنلاین : 149
  • تعداد اعضا : 2118
  • آی پی امروز : 338
  • آی پی دیروز : 168
  • بازدید امروز : 649
  • باردید دیروز : 227
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4,159
  • بازدید ماه : 23,819
  • بازدید سال : 296,841
  • بازدید کلی : 7,376,534